به گزارش راهبرد معاصر؛ ویروس کرونا را می توان به عنوان امر واقع لکانی برداشت کرد، چرا که (به مثابه ابژه بودگی) موجودیتی ندارد. ولی تمام زندگی مردم جهان را تحت شعاع خود قرار داده است و با ترس و وحشت زندگی مردم را مختل کرده است. ژیژک در کتاب ابژه ی والای ایدیولوژی، به فیلمی اشاره می کند که ویروسی با عاملیت ناشناخته(به مثابه امر واقع) به شهری هجوم آورده است و مردم تحت لوای دیگری بزرگ با هم متحد شده اند و درصدد شکست این ویروس مهلک هستند. ژیژک این گفتمان را به مثابه توانایی حاکمیت شهر تعبیر می کند که از این ویروس می تواند در جهت اتحاد مردم استفاده کند.
امروز کشور ما نیز با این چنین ویروسی مواجه است که، سیاستگذاران سعی دارند مردم را تحت لوای مقابله با این ویروس متحد کنند. در این میان برخی تحلیلگران معتفدند، مسئولین اجرایی کشور نتوانسته اند مردم را با عنوان شکست این ویروس بخوبی متحد کنند. کمبود ماسک،گران فروشی،عدم نظارت بر بازار، عدم شفافیت در باب آمار مبتلایان و قربانیان، پروپاگاندا تبلیغاتی برخی نمایندگان مجلس در خصوص بیماری خودشان، همگی باعث شده که این اتحاد ظاهری که در اوایل وجود داشت نیز گاها متزلزل شود.
علاوه بر این ها دورکیم جامعه شناس فرانسوی کم رنگ شدن دین و پر رنگ شدن فردگرایی را دو عامل ضعف همبستگی و اتحاد اجتماعی می داند. به عبارت بهتررشد دو روند فردگرايي وسيطره ارزشهاي مادي عملا هم تنظيمكنندههاي سنتي جامعه را در معرض تغيير قرار داده و هم در مسير شكلگيري قدرتمند نهادها و سازوكارهاي جديد اجتماعي اختلال به وجود آورده است. نتیجه آن كه جامعه در مواجهه با بحرانی چون کرونا با دو تهديد در نظام هنجاري اخلاقي و هنجاري قانوني روبهرو شده است. همين روندها سه نهاد بنيادين جامعه يعني دين، سياست و خانواده را در برگرفته و گسيختگي در كنشهاي ديني، رفتارهاي سياسي و نظام خانواده را برجسته خواهند کرد. به اين ترتيب از حس زوال اجتماعي كه گاه اندازه و ابعاد آن از واقعيت اين مساله نيز بيشتر است و چهار گونه احساس تضعيف ارزشهاي اخلاقي، احساس تبعيض، احساس بياعتمادي و هراس از آينده را به ميان خواهد آورد، اين همان مسالهاي است كه به عبارتهاي ديگر در قالب تضعيف و تخريب سرمايه اجتماعي و سرمايه نمادين، هراسزدگي، و نااميدي نسبت به آينده نمايان شده است. اينها به طور فشرده جنبهها و وجوهي از تهديدهاي پيشروي جامعه ما در برخورد و گذار از کرونا است كه قدرت و قابليت تبديل شدن به مسائل پيچيده و درهمتنيده اقتصادي، سياسي و فرهنگي نيز دارند. چنان كه صورتبنديهايي از آنها را در برخی رفتارهای اجتماعی اخیرمردم هم ميتوان ديد. توجه به این نکته هم حایز اهمیت زیادی می باشد که بین دو مفهوم زوال همبستگی اجتماعی و احساس زوال آن، بایست تفکیک قایل شد و این دو یکی نیستند. آنچه در این مرحله با آن رو به رو هستیم در واقع احساس زوال اتحاد است. یعنی احساسی که مردم در مورد وضعیت جامعه دارند و بر اساس همین احساس عمل میکنند. این مساله را در فرق میان فقر و احساس فقر نیز میتوان دید. آنچه ثبات یک جامعه را در خطر قرار میدهد بیش از آنکه مطلق فقر باشد، احساس فقر است. جامعهای، چون هند که چنین احساسی را ندارند با این موضوع کنار میآیند، ولی در یک جامعه دیگر که حتی وضع بهتری از هند دارند، این احساس فقر خطرناک میشود زیرا که احساس فقر در این دو جامعه متفاوت است.اینجاست که رفته رفته اصالت با فردیت و اصل بقا جلوه می کند. تجربه ای شبیه «وضع طبیعی» هابز. هر انسان به دیگری به مثابه ی تهدید می نگرد.
از سویی دیگر به عقیده ی برخی از دکترین، جامعه ی ايران به سبب برخورداري از توان تاريخي و تجربه ی مواجهه با دشواريها و بحرانهاي مختلف قدرت نوزايي و آفرينندگي فرصتهاي نويي دارد. این دسته قایل به ضعف و زوال همبستگی اجتماعی نیستند و حرف از نا به سامانی اجتماعی می زنند.. نابسامانی اجتماعی زمانی رخ میدهد كه وضعیتی مانند بحران کرونا اتفاق میافتد و بعد حکومت باید شرایط را مجددا بسامان كند. درصورتیكه همبستگی و انسجام اجتماعی به این معناست كه ما در جامعهای مملو از نیروهای جدید هستیم و این نیروها در تلاش هستند تا با هم به صورتبندی جدید اجتماعی برسند. در چنین شرایطی حکومت به دنبال حركت از «یك شكلی» به «هزار شكلی» در یك صورتبندی جدید است . به عقیده ی این گروه می شود گفت جامعه بیشتر دچار نوعی تحیر اجتماعی است كه زمینه ی رادیكالیسم و فروپاشی اجتماعی را فراهم خواهد كرد.
جامعه ی ايران در لايههاي زيرين خود زنده و در تكاپوست، اگرچه در برابر بسياري از نارساييها و ناتوانيها منتقد و معترض است، اما بيشتر ميل به آن دارد كه به دور از شيوههاي خشن و بيفرجام راهي بر پايه ی تعامل اجتماعي و سياسي پيدا كند. در واقع تلاش براي بازسازي همبستگي اجتماعي رويه ی ديگر رويارويي فعال بحران کرونا با خطر زوال همبستگي اجتماعي است كه صورتهاي مختلفي از خود را در زبان سياست، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد نشان ميدهد . وجه راهبردي و كاربردي اين تكاپو را ميشود در طرح ضرورت گفتوگوي ملي و جلب مشاركت همه كنشگران مدني و سياسي در سطوح فردي و اجتماعي ديد. گفتوگوي ملي امكاني براي بازشناسي و بازآفريني فرصتها و تواناييهاي ملي در راستای اشاره ی ژیژک به توان حاکمیت در متحد سازی در جهت غلبه بر چالشها و تنگناها و حتي بحرانهاي بزرگ است.